دست نوشته های شخصی یک دانشجوی فنی

همای اوج سعادت به دام ما افتد، اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

دست نوشته های شخصی یک دانشجوی فنی

همای اوج سعادت به دام ما افتد، اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

دست نوشته های شخصی یک دانشجوی فنی

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض، و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین (5 و 6 قصص)

فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (96 یوسف)

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

امسال هیچ کدام از درختهای باغمان میوه نداد
امسال سرما زد
و ما امسال مجبوریم از میوه های بازار بخوریم
من از میوه های این بازار رنگارنگ بی رنگ خوشم نمی آید
درشت ترند از میوه های باغ
اما بی مزه
و گاهی سمی
پدرم می گوید وقتی او نیست درختهای باغ میوه نمی دهند
خرمای خانه ی سید هم امسال میوه نداد
مثل انگور خانه ی پدر بزرگ در آن سال کذایی
کلا صاحب باغها که نباشند باغها محصول نمی دهند
پدر اما دلش به این خوش است که درختها هنوز سبزند
امروز درخت انار خیلی شلک کرده بود
پدرم با امید و انرژی انار را هرس کرد 
انار بی میوه را
اما من حوصله نداشتم
هر روز هوای باغ داغتر می شود و باغهای اطرافمان خشک می شود
و آب هر سال کمتر می شود
من به پدر گفتم اینقدر دل به این باغ نبند
نه این باغ دیگر باغ می شود و نه صاحبش می آید
درخت انار برگهای سبزش را به رخم کشید و گفت رحمت می رسد
من گفتم آب هر روز کمتر می شود و درختها تشنه تر 
و برگهاشان زرد تر
و قناتها خشک تر
و آفتها بیشتر
درخت سیب گفت ولی آب هنوز هست
شاید کمتر هم بشود اما قطع نمی شود
و تا وقتی آب هست ما هستیم
به درخت خشک شده و لخت بادام اشاره کردم و پوزخند زدم
سیب ساکت شد
به اما شاخه ای تکان داد
به باغ ما سالهاست تنه اش را موریانه خورده و شاخه هایش خشکیده
پارسال میخواستم قطعش کنم
اما پدر نگذاشت
به هر سال یک میوه می داد
که همان را هم امسال نداد
من رو به پدر ادامه دادم
بیا تا آب کلا قطع نشده و این باغ کامل خشک نشده و قیمتش صفر نشده بفروشیمش و برویم شهر
برویم بازار میوه فروشها یک حجره بگیریم
و همان میوه های درشت آبدار بی مزه ی فرنگی را بفروشیم
یا اصلا بیا توی همین زمین میوه های فرنگی بکاریم
گوجه فرنگی
توت فرنگی
نخود فرنگی
لوبیای فرنگی
بادمجان فرنگی
نهال تازه سر زده ی انجیر فریاد زد ساکت شو
و من بیدانجیر خشکیده ی کنارش را نشانش دادم
پدر گفت بادمجان، فرنگی نمی شود
سعی کن تو هم بادمجان باشی
من دوباره ادامه دادم
قنات که خشک شود هیچ کسی حاضر نیست این زمین را حتی برای سوزاندن درختهای خشکیده اش از ما بخرد
پدرم گفت صاحب که بیاید همه جا باغ می شود
و همه باغها میوه می دهد
دیگر آفت نمی زند
و دیگر سرما نمی زند
پدر سکوت کرد، سکوتش را ادامه داد
و همچنان زمین را شخم می زد ...
من اما باغ را رها کردم
و بیرون آمدم
آن طرف تر نوشته بود:
"به طرف چشمه ی تامهر"
پی نوشت 1: 
پی نوشت 2: وجود مبارک رسول خدا فرموده اند بادمجان اولین میوه ای است که ایمان آورد
پی نوشت 3: چشمه ی تامهر چشمه ای است در اسلامیه ی یزد. اهالی بومی این منطقه معتقدند که زمانی که امام رضا(ع) به مقصد مشهد از آنجا عبور می کردند با درخواست مردم مبنی بر کم آبی بهار و تابستان و مهر ماه مواجه شدند و به اشاره ی دست حضرت چشمه ای از کوه بیرون آمده، نام چشمه را تامهر گذاشتنه اند. این چشمه همواره و در بدترین خشکسالیها و تحت هر شرایطی، تا مهر آب دارد
بعدا نوشت: شعری زیبا مرتبط
  • یک نی ساز